مثنوی ویس و رامین
نویسنده:
فخرالدین اسعد گرگانی
مصحح:
کپتان ولیم ناسولیس صاحب
امتیاز دهید
به همراهی: منشی احمد علی صاحب
بهاهتمام: کپتان صاحب موصوف
بیشتر
بهاهتمام: کپتان صاحب موصوف
آپلود شده توسط:
kalltun
1394/01/14
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مثنوی ویس و رامین
رامین که اندیشه ی ویس را از یاد نبرده بود، مشغول نوشتن نامه ای برای ویس در مرو می شود. سپس مکاتبات طولانی و مخفیانه بین آن دو انجام می گیرد و بنا به درخواست ویس، رامین به مرو باز می گردد و هر دو با برداشتن مقداری طلا از خزانه شاهی فرار می کنند و راهی غرب ایران می شوند و پس از عبور از قزوین به دیلمان می رسند و آنجا مستقر می شوند.
پادشاه مرو که خبر را می شنود سخت آشفته می شود و با سپاهیانش آن دو را جستجو می کند. شاه و یارانش شب هنگام در جاده ای استراحت می کنند ولی ناگهان گرازی بزرگ به اردوگاه آنان حمله می کند. پس از چندین ساعت درگیری میان شاه و یارانش با گراز، حیوان شکم شاه مرو را از بالا تا به پایین می دَرد و در نهایت پادشاه مرو آن شب کشته می شود.
پس از شنیدن خبر مرگ شاه مرو، رامین به عنوان جانشین وی تاج سلطنت را بر سر می گذارد و زندگی رسمی خود را با معشوقه ی خود آغاز می کند تا روزی که ویس پس از سال ها به مرگ طبیعی می میرد. رامین که زندگی پر از رنجش را برای رسیدن به ویس سپری کرده بود با مرگ ویس کالبد او را در زیر زمینی قرار می دهد و پس از واگذاری تاج و تخت شاهی به اطرافیانش در مراسمی بزرگ به زیر زمین می رود و خود در کنار ویس با زندگی بدرود می گوید و با آغوش باز به مرگ درود
می دهد و در کنار کالبد معشوقه ی دیرینه اش به خاک او و جسدش بوسه می زند و خودکشی می کند و چنین پایان یافت عشقی که پس از دو هزار سال همچنان آوازه اش در ایران و جهان شنیده می شود.5
پس از این وقایع آوازه عاشق شدن رامین و همسر شاه در مرو شنیده می شود و مردم از آن با خبر می شوند. رامین که استاد و نوازنده چنگ و سازهای ایرانی بود، روزی در ضیافتی بزرگ در دربار مشغول سرودن عشق خود به ویس می شود. خبر به برادرش شاه مرو می رسد و وی با خشم به نزد رامین می آید و او را تهدید می کند که اگر ساکت ننشیند و این چنین گستاخی کند، وی را خواهد کشت. درگیری بالا می گیرد و رامین به دفاع از خویش برمی خیزد و با میانجیگری اطرافیان و پشیمانی شاه مرو جریان خاتمه می یابد. 4
پس از بردن ویس به دربار پادشاه مرو در شهر جشن باشکوهی برگزار شد و مردم از اینکه شاه شهرشان ملکه خویش را برگزیده است خرسند شدند و شادمانی کردند ولی رامین از عشق ویس در اندوه و دلگیری تمام بیمار شد و سپس بستری شد. ویس نیز که هیچ علاقه ای به همسر جدید خود ( پادشاه مرو ) نداشت مرگ پدرش را بهانه نمود و از همبستر شدن با پادشاه مرو امتناع کرد.
در این میان شخصیتی سرنوشت ساز وارد صحنه عاشقانه این دو جوان ایرانی می شود و زندگی جدیدی برای آنان و تاریخ ایران رقم می زند. وی دایه ی ویس و رامین در دوران کودکی است که پس از شنیدن خبر ازدواج پادشاه مرو با ویس خود را از خوزستان به مرو می رساند. سپس با نیرنگ هایی که اندیشه کرده بود، ملاقات ویس و رامین با یکدیگر را ترتیب می دهد و هر سه در یک ملاقات سرنوشت ساز به این نتیجه می رسند که ویس تنها و تنها به رامین می اندیشد و نمی تواند با پادشاه مرو زندگی کند ولی از طرف دیگر رامین احساس گناه بزرگی را در دل خود حس می کرد و آن خیانت به زن همسرداری است که زن برادرش نیز بوده است ولی به هر روی آنان نمی توانستد لحظه ای دوری از یکدیگر را تاب بیاورند. پس از ملاقات ویس و رامین به کمک دایه، آنها بهترین لحظات خود را در کنار یکدیگر سپری می کنند.3
در فاصله نبرد رامین نیز در کنار سپاهیان شرق ایران قرار داشت و ویس نیز در سپاهیان غرب ایران شرکت نموده بود . در زمانی کوتاه آن دو چشم شان به یکدیگر افتاد و سالهای کودکی همچون پرده ای از دیدگانشان با زیبایی و خاطره گذشته عبور کرد. گویی گمشده سالهای خویش را یافته بودند. آری نقطه آغازین عشق ورجاوند ویس و رامین در دشت نهاوند رقم خورد.2
پس شهرو ملکه زیبای ایرانی نام دخترک را « ویس» گذاشت. وی بلافاصله ویس را به دایه ای سپرد تا او را به خوزان ببرند و با کودک دیگری که تحت آموزش بزرگان کشوری بود، دوره های علمی و مهم آن روزگار را ببیند. کودک دوم کسی نبود جز «رامین » برادر پادشاه مرو. هنگامی که این دو کودک بهترین دوران کودکی و جوانی را در کنار یکدیگر می گذارنند رامین به مرو فراخوانده می شود و ویس نیز به زادگاه خود . 1
محمد عوفی تذکرهنویس بزرگ قرن هفتم هجری چنین گفتهاست:«... و آنچه از غرّر اوصاف و درّر تشبیهات در آنجا ایراد کردهاست مقوّمان ضمیر افاضل از تقویم آن عاجزند و جوهریان صنعت از تصریع معارضهٔ آن قاصر...» ∗
مؤلف کتاب مجمل التواریخ و القصص وقوع داستان را در عهد شاپور پسر اردشیر بابکان میداند.∗ ولی ولادیمیر مینورسکی، خاورشناس و ایرانشناس روسی و استاد دانشگاه لندن، بر پایهٔ پارهای از جزئیات، زمان حادث شدن این رویداد را مربوط به دورهٔ اشکانیان و برابر با زمان پادشاهی گودرز دوم، یعنی سالهای ۳۹ تا ۵۱ میلادی برآورد کردهاست.∗
ابوالفتح مظفر، از فخرالدین به نظم کشیدن اثر را درخواست کرد. از آنجا که اثر منثور اصلی به زبان پهلوی داشت، بعضی از کلمهها و ترکیبهای پهلوی به شعر فخرالدین راه یافتهاست: چون دژخیم، دژپسند و دژمان.∗ این کتاب در فاصلهٔ سالهای ۴۳۲ تا ۴۴۶ ه. ق (نگارش ویس و رامین در سال ۱۰۵۴ میلادی به پایان رسیدهاست) به نظم درآمدهاست.
ویس و رامین را نخستینبار در سال ۱۸۶۵ میلادی در کلکتهٔ هندوستان چاپ کردند تا آنکه ویرایش علمی آن در سال ۱۳۱۴ خورشیدی به کوشش مجتبی مینوی فراهم آمد. از این منظومه، سه چاپ ویرایش شدهٔ دیگر در دسترس است: چاپ دکتر محمدجعفر محجوب (۱۳۳۷ خورشیدی)؛ چاپ ماگالی تودوا و الکساندر گواخاریا، دو دانشمند گرجستانی (۱۳۴۹ خورشیدی) و چاپ محمد روشن (۱۳۷۷ خورشیدی)